نوشته دیده بانی

داستانی زیبا از سجاد شکور: ما، خونه، اینجا، ایران

سجاد شکور

داستانی زیبا از سجاد شکور به نام ” ما،خونه،اینجا،ایران” که زحمت ارسال آن را برای ما کشیده اند..

سجاد شکور

سجاد شکور

مردی رفتگر همراه با زن و دخترش زندگی می کنه اونا زندگی سختی دارن حقوق ماهیانه مرد ۷۰۰ هزار تومنه که ۳۰۰ هزار تومن اون خرج اجاره خونه میشه بخاطر همین زندگیشون با خیلی ها فرق داره
مرد از سر کار به خونه اومد
– سلام خانم
– سلام خسته نباشی
– شمام خسته نباشی
مرد پارچ رو از یخچال برداشت و مقداری آب خورد
– ناهار چی درست کردی؟
مرد در حالی که پارچ رو تو یخچال  میزاشت
– قورمه سبزی
– متوجه نشدم
– میگم قرمه سبزی
– قرمه سبزی!؟
مرد با صدایی آرام توأم با عصبانیت
– زن، اومدی قرمه سبزی درست کردی؟ اومدی توش گوشت کردی؟اونم با شرایط الآن; میدونی حقوق من چقده؟
زن برنج رو تو بشقاب می کشید
– آره می دونم; بچم خیلی وقته گوشت نخورده اینجوری ضعیف بار میاد
– ضعیف میگی ضعیف این بچه فردا پس فردا مریض شد پولشو از کجا بیارم مگه قرار نبود هر سه ماه یه بار گوشت درست کنی آخرین بار کی درست کردی؟
– دقیقا سه ماه پیش دفترو نگا کن
اونا یه دفتر دارن تو دفترشون همه خرج هاشونو می نویسن و واسه پولشون برنامه ریزی می کنن مثلا پس از ۲ ماه  یکیشون حق داره خرید کنه تا سقف ۵۰ هزار تومن این یعنی اینکه تا نوبت نفر بعدی برسه ۶ ماه طول می کشه
سر سفره
– مامان چقدر خوشمزست خیلی وقت بود قرمه سبزی نخورده بودیم
– نوش جونت عزیزم هر چی دلت میخواد بخور
– مامان دوستم می گفت مامانش دیروز یه غذایی درست کرده اسمش لازانیاست خیلی خوشمزست اونو واسم درست می کنی؟
مرد و زن نگاهی به هم انداختند.لازانیا یه غذاییه که لوازمش کلی هزینه داره حالا برسیم به اینکه باید تو هواپز یا فر باشه با ۴۰۰ تومن پولی که واسه اینا می مونه میشه همچین غذاهایی خورد؟راستی زن خونواده هم تو یه کارخونه جوراب سازی با حقوق ۳۰۰ هزار تومن کار می کنه.هزینه قسط ها و آب و برق و…رو با پول اون میدن
– مامان جان همچین غذایی واست ضرر داره
ضرر؟ مگه لازانیا چی داره که ضرر داشته باشه؟ حقیقت اینه که اونا هر غذایی رو که گرون باشه میگن واسه بچه ضرر داره
– نه مامان من به دوستم گفتم: این غذا ضرر نداره؟ اون گفت: نه تازه خیلی هم خوبه اینقد خوشمزست که نگو، تو رو خدا مامان واسم درست کن تو رو خدا
دختر کوچولو با ناز گفت و باز زن و مرد به هم نگاه کردن چی بگن جز اینکه بحث رو عوض کنن
– باشه دخترم اونم واست درست می کنم امروز چیا یاد گرفتی؟
– امروز درس بابا آب داد…بابا نان داد یاد گرفتیم
بابا آب داد…بابا نان داد ولی مگه دختر به این کوچیکی می دونه بابا با چه سختی آب داد؟ بابا با چه سختی نان داد؟ نمی دونه بخاطر همین ایراد می گیره اونم دلش می خواد مثل بقیه باشه ولی مگه بابای بقیه هم مثل بابای اون هستن؟
– چه بابای مهربونیه که به بچش آب و نون میده دیگه چیا یاد گرفتی؟
– خانم معلممون می گفت باید به مامان بابامون احترام بزاریم نباید کاری کنیم از دستمون ناراحت بشن هر چی گفتن باید بگیم چشم
– راست میگه خانم معلمتون حالا حرف مامانو گوش کن برو دستاتو بشور بعدشم بخواب پاشو عزیزم
– چشم مامان
دختر کوچولومون رفت و زن و مرد تنها شدن.مرد به زن نگا می کنه و زن به مرد تو نگاهاشون خیلی با هم حرف می زنن از قولی که زن به دخترش داد تا اینکه بالاخره دخترشون یه روز می فهمه بابا مامانش با چه سختی بهش آب و نون می دادن
– چرا به بچه قول میدی؟ پول لازانیا رو از کجا میاری؟
– نمی دونم یه روز واسش درست می کنم دیگه جای یه دفه که می خوایم گوشت بخوریم اون می خوریم
– خانم گوشت کجا; لازانیا کجا; تازه هواپز داری؟ فر داری؟
– واااای چرا اینجوری می کنی بزار دل بچم خوش باشه
زن می خواد دل بچش خوش باشه خودشم می دونه درست کردن چنین غذایی هم هزینه داره هم زحمت، امکانات هم می خواد ولی چیکار کنه نه اونقد پول داره نه اونقد وقت، نه اونقد امکانات
یک ماه بعد
– آقا پای بچتون شکسته نیاز به پلاتین داره
– واقعا آقای دکتر؟ حالا باید چیکار کنم؟
– شما برید حسابداری ما کاراشو انجام میدیم
اینا حرفای آقای دکتر بود که داشت به مرد می گفت قضیه اینه که دختر کوچولو وقتی از مدرسه بر می گشت تصادف کرد و حالا برده بودنش دکتر.زن از ناراحتی نمی تونست حرف بزنه فقط منتظر بود ببینه چی میشه
– چی شد؟ خوب میشه؟
– آره پاش پلاتین می خواد
– حالا می خوای چیکار کنی؟
– باید برم حسایداری
مرد رفت حسابداری ولی..ولی……
– سلام خانم، معصومی هستم دخترم تصادف کرده می خواستم هزینه ها رو پرداخت کنم
– سلام شما ۳۰۰ تومن می ریزید به این شماره حسایی که اینجا نوشتم بعد از عمل هم ۵ میلیون می ریزید به همین حساب
– خانم فک نمی کنید یه مقدار هزینش زیاد باشه؟
– نه آقا هزینه بیمارستان همین قده مگه تا حالا بیمارستان نیومدید؟
مرد ناراحت و غمگین هیچی نگفت و یک راست رفت پیش زنش کاغذ رو نشونش داد و هزینه ها رو بهش گفت اونا ساکت بودن هیچی به هم نگفتن فقط به جلوشون نگا می کردن و فک می کردن.یعنی جور میشه؟ هیچ کدوم از فامیلشون وضعشون خوب نبود بیشترین پولی رو که می تونستن جمع کنن یه میلیون بود که اونم کفاف نمی داد یعنی از کجا باید جور می شد؟
روز بعد
– ۳۰۰ تومن رو ریختم
– پولشو از کجا آوردی؟
– به رئیسمون گفتم حقوق این ماهمو زودتر می خوام به زور قبول کرد
– ۵ میلیون رو از کجا میاری؟
– نمی دونم به خدا نمی دونم
مرد ناراحت بود فکرش کار نمی کرد یهو یه چیزی یادش اومد آره اون می تونست وام بگیره یه وام از شهرداری
– فهمیدم فهمیدم خانم
– خب بگو
– از شهرداری وام می گیرم
– واقعا؟ خیلی خوبه دیگه
– آره ولی شهرداری بیشتر از ۲ میلیون وام نمیده اگه یه میلیون هم از فامیل و همکارا بگیرم بقیشو چیکار کنم ای وای
اینو مرد با ناراحتی گفت
– اشکال نداره جور میشه غصه نخور

اونا رفتن بیمارستان
– آقای دکتر حال دخترمون چطوره؟
– خوبه، آقای معصومی چرا دختر شما کلسیم بدنش کمه؟ ویتامینش کمه؟ اگه این چیزاش کم نبود اوضاش بهتر بود
زن و مرد ساکت ایستاده بودن فقط به دکتر نگا می کردن کلسیم، ویتامین، اونا بی سواد بودن و از اینجور چیزا سر در نمی آوردن
– آقای دکتر چه غذاهایی این چیزا داره؟
آقای دکتر توضیح داد و اونا منگ ایستادن مگه چیزی هم می دونن دکتر هم فهمید اونا چیزی نمی دونن سعی کرد کامل واسشون توضیح بده
– آقای دکتر جون هر کی دوسش داری دیگه توضیح نده  این چیزایی که میگی درسته ولی
زن نگاهی به مرد کرد
– ولی به درد ما نمی خوره
– چرا؟ مگه چتونه؟
چی بگن، بگن بدبختیم پول نداریم بگن این چیزایی که میگی فقط به درد پولدارا می خوره مرد واسه اینکه آقای دکتر بدونه وضعشون چجوریه فقط یه جمله گفت
– آقای دکتر شما راس میگی
مرد قطره ای اشک از گوشه چشاش اومد بیرون
– ما پول درمون دخترمونو نداریم
یعنی بعدش قراره چه اتفاقی بیوفته؟ کدوم دکتر; کدوم بیمارستان; حاضر میشه مریضی رو تحویل بگیره که پول نداشته باشه؟ آیا دکتر دیگه بچه رو درمون نمی کنه؟ مرد به این فک نکرد فقط راستشو گفت دکتر هم قضیه رو تا ته خوند آه خدای من یعنی آخرش چی می خواد بشه
– شما کارتون چیه آقا؟
مرد سرشو انداخت پایین
– رفتگرم آقای دکتر
– شما چی خانم؟
زن داشت گریه می کرد
– من تو تولیدی جوراب کار می کنم
– خب اشکال نداره هزینه درمون دختر شما رو من میدم فقط هر موقع پول داشتید بهم بدید
مرد و زن برای یه لحظه هنگ کردند باورشون نمی شد آقای دکتر خودش می خواست پول بده خدایا میشه یعنی آقای دکتر اینقد مهربونه
– راس میگید آقای دکتر؟ ولی……………..

لحظه از این قشنگ تر هم دیده بودید یه دکتر خودش میاد پول مریضشو تقبل می کنه اونم مریضی که اصلا نمی شناستش اصلا معلوم نیست از بیمارستان که رفتن بیرون دیگه پیداشون بشه یا نه مریضی که معلوم نیست کی اینقد پول بیاد تو دستش.آقای دکتر مرد بود مردی که تو این دور و زمونه نمونش کم شده ولی هنوز هم خیلی هستن

نویسنده: سجاد شکور

۲۱ فروردین ۱۳۹۶
https://www.didebani.com/?p=5268

مطالب مرتبط

۱۹ نظر در “داستانی زیبا از سجاد شکور: ما، خونه، اینجا، ایران

  1. محمد گفت:

    باسلام
    داستان قشنگی بود و خیلی خوشحال شدم که یک دیده بانی در نوشتن داستان و مقاله دست دارد
    آرزوی موفقیت برای این جوان دیده بانی

    1. سجاد شکور گفت:

      ممنون از شما دوست عزىز شما هم موفق باشىد

  2. ابراهیم گفت:

    آفرین آقا سجاد داستان خیلی خوبی بود انشالله همیشه موفق باشی.

    1. سجاد شکور گفت:

      ممنون لطف دارى شمام موفق باشى

      1. ناشناس گفت:

        چگ
        مم

  3. ZOHEYR گفت:

    ﺁﻓﺮﯾﻦ ﺳﺠﺎﺩ
    ﺷﺮﻭﻉ ﺧﻮﺑﯽ ﺑﻮﺩ
    ﺍﻣﯿﺪﻭﺍﺭﻡ ﻣﻮﻓﻖ ﺑﺎﺷﯽ ﻭ دﺍﺳﺘﺎﻥ ﻫﺎﯼ ﻃﻮﻻﻧﯽ ﺗﺮ ﺑﻨﻮﯾﺴﯽ…
    ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺍﯾﻦ دﺍﺳﺘﺎﻥ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﻣﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﯾﮏ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﺯ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﻣﻮﺭﺩ ﻗﺸﺮ ﻓﻘﯿﺮ ﻭ کارگر ﺟﺎﻣﻌﻪ… ﻭﻟﯽ ﺁﺧﺮﺵ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﻪ ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ ﺷﺒﺎﻫﺖ ﺩﺍﺷﺖ ﺗﺎ ﯾﻪ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ…

    ﺍﻣﯿﺪﻭﺍﺭﻡ ﻫﯿچﮑﺲ ﻃﻌﻢ ﺗﻠﺦ ﺑﯿﭙﻮﻟﯽ ﺭﻭ ﻧﭽﺸﻪ…

    1. سجاد شکور گفت:

      مى تونه افسانه باشه مى تونه واقعى هم باشه ولى واقعا همچىن دکتراىى دارىم منم امىدوارم ولى افراد زىادى هم هستن که وضعشون از اىنام بدتره

      1. jahetbe گفت:

        سلام

        به نظر من واسه داستان، تو باید حرف خودتو هم بزنی، یه جورایی تو جامعه ایده آل رو دیدی، حتی با این وصف هم قبول کردن هزینه بیمار توسط پزشک، مشکلاتی رو بوجود میاره ک به نظرمن این راهش نیست

        ولی در کل خوشحالم ک دوستی مسه تو دارم که خوب مینویسه
        موفق باشی

        1. سجاد شکور گفت:

          سلام عیسی جون منم خیلی خوشحالم که دوستی مثه تو دارم

          واسه داستان راه دیگه ای مد نظرته؟

  4. محمد گفت:

    داستان خیلی خوبیه ولی اخراش یکم کلیشه ایه.

    1. سجاد شکور گفت:

      [هزارودویستمین دیدگاه]ممنون مى دونم کلىشه اىه ولى توجه کن فضاى داستان فضاى واقعىه نمىشه توهمى نوشت ىه نفر که پول لازمه و از راه حلال مىخواد پولشو جور کنه ىا وام مى گىره ىا از دور و ورش مى گىره ىا ىه خىر پىدا مى کنه نهاىتن مىره وسىله زندگىش ىا کلىه اى چىزى مى فروشه تو اىن داستان طرف دو مىلىون کم داره که ارزش کلىه فروختن نداره پس باىد ىه وسىله خونشو بفروشه با توجه به وضع اىنا وسىله اضافى هم خونشون نداشتن پس اىنجا ىا باىد ىه خىر پىدا مى شد ىا ىه وسىله اساسى زندگىشونو مى فروختن که خىر کسى نبود جز خود دکتر البته مى تونست افراد دىگه هم باشه ولى اونجورى حداقل سه چهار خط باىد در مورد نحوه پىدا شدنش مى نوشتم که در فضاى واقعى تا آدم بخواد چنىن کسى رو پىدا کنه کلى وقت مى بره.با توجه به همه اىنا ترجىح دادم همون دکتره باشه

  5. adnan گفت:

    ba salam va arze adab khedmat dost azizam sajad kheyli khob bod mer30 az zahmat shoma mamnon

    1. سجاد شکور گفت:

      لطف داری مهندس عزیز

      یه نکته:
      اگه می بینید ی هایی که نوشتم نقطه نداره بخاطر اینه که با گوشی جواب دادم سعی می کنم دیگه با گوشی جواب ندم از این بابت عذر میخوام

  6. سلام بر شما و بر رفتگری که حقوقش از خالو بیشتره اما اجاره خونه اش دقیق اندازه ی خالو….!

    1. سجاد شکور گفت:

      سلام بر شما استاد گرامی
      انشالله حقوق شما هم بیشتر بشه ولی شما از فروش کتاب ها هم درآمد دارید 😀

  7. محمد گفت:

    خونه خوبه خونه:خونمون ایرانه.

  8. فاطمه گفت:

    زیبا بود

  9. سجاد شکور گفت:

    محمد و فاطمه ممنون لطف دارید

  10. قاضی گفت:

    کلیشه ای بود
    ولی افکار شهر مدینه فاضله

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

در صورتی که ایمیل ندارید از این مدل استفاده کنید: a@b.com