هفته نامه گامرون به نقل از خبرگزاری فارس تیتر یک زده بود: « رژه موش ها در ساحل بندرعباس …»
ما هم فرض می کنیم این جا ساحل بندرعباس است و امروز دوشنبه، پادگان آموزشی موش ها صبحگاه عمومی دارند !
گروه موزیک از دقایق اولیه بامداد سخت مشغول تمرین است و در ادامه کم کم سربازان جمعی ِ گردان های مختلف نیز به دست فنگ و بُدو رو وارد میدان صبح گاه می شوند. گروهان درجه داری با نظم و ترتیبی خاص قدم رو از راه می رسند و با فرمان فرمانده دسته در جای همیشگی خود مستقر می شوند. فرمانده دسته ی سربازهای تازه وارد گروهان یک نیز در حال تمرین قبل از رژه، خطاب به یکی دو تا از سربازها می گوید:«حیف نون، طبل بزرگ زیر پای چپ» و سپس از ته حلق به خیال خودش:« یک، دو، یک، دو …» که البته بیشتر چیزی است شبیه:« اَک، او،اَک، او…» سربازها را همراهی می کند….
اما سرکار استوار وقتی می بیند فایده ای ندارد، فرمان پا مرغی دسته را صادر می کند.(توجه داشته باشید که پا مرغی رفتن یک فرمان نظامی نیست، بلکه همچون برخی از قوانین رایج آدم ها من درآوردی است!و این موضوع به دلیل همزیستی مسالمت آمیز موش ها و انسان هاست که موش ها از آدم ها الگو برداری کرده اند!) پس از این که سربازها چند متری پا مرغی می روند، استوار خشمگین شده و با چشم های از حدقه بیرون آمده می گوید: «بشمار سه بُدو رو رفتید یک دور آسایشگاه زدید و اومدین .. بشمار یک … بشمار دو … بشمار سه … !» و بلافاصله سوت می زند و سربازهایی که نتوانسته اند خودشان را به موقع برسانند مجدداً با پا مرغی بردن تنبیه می کند.
سربازها ، درجه دارها و افسران به ترتیب در جای خود قرار می گیرند و منتظر تشریف فرمایی فرمانده پادگان می شوند.فرمانده میدان با ظاهری آراسته و گام های شمرده شمرده توأم با غرور پشت میکروفن قرار می گیرد و دو سه بار با فوت کردن به داخل آن از سالم بودن میکروفن اطمینان حاصل می کند. فرمانده میدان آن چنان جلوی کلاه خود را کشیده پایین (روی ابرو) که بعید است جایی را ببیند!
در این لحظه یکی از شیپورچی ها در شیپور خود می دمد و بد جوری چرت تعدادی از درجه دارهای با خدمت بالای بیست سال را پاره می کند. فرمانده میدان هم فی الفور فرمان به جای خود را صادر می کند.
بله، خودش است! فرمانده پادگان از دور سروکله اش پیدا می شود و هر آن نزدیک و نزدیک تر می شود. فرمانده میدان بلافاصله سراسیمه درست مانند زمانی که گربه دیده باشد! فریاد کنان شبیه نعره ی رییس تشریفات کاخ در سریال قهوه تلخ: «به فرمان من، پادگان بایست…» و کمی تُن صدا را بالا می برد: « هر یگان، از جلو از راست نظام» و بالاخره دیوار صوتی را می شکند:« میدان، خبر اورت!» ( که همان خبردار است، اما معمولاً افسرهای ارشد به گونه ای تلفظ می کنند که حتی خودشان هم متوجه نمی شوند چه می گویند!)
در این هنگام فرمانده پادگان با ژستی شبیه به دایی جان ناپلئون در سریال با همین نام! پس از این که چند گامی را بی اعتنا بر میدارد ! درجا میخکوب می شود و پس از این که دست راست خود را عین فنر بالا می برد، زیر چشمی به سمت میدان صبحگاه نگاهی می اندازد و فرمان «آزاد» می دهد. فرمانده ی میدان نیز پس از آزاد دادن، فوری به جای خود می دهد.
فرمانده پادگان با عجله می رود جایگاه و پس از بالا رفتن پرچم و مراسم نیایش و … از رژه رفتن موش ها در ساحل ( همان پادگان موش ها) سان می بیند. در این بین تعدادی از دسته ها به عنوان تشویقی چند بار از فرمانده پادگان،«گروهان، خیلی خوب» می گیرند. تعدادی از سربازهای گروهان ۳ هم به خاطر این که در هنگام رژه رفتن خوب پاهایشان بالا رفته بود با دریافت چند قالب پنیر، مورد تشویق قرار می گیرند.
پس از رژه رفتن آخرین دسته که گروه موزیک بود، فرمانده پادگان پشت تریبون قرار می گیرد، بادی به غبغب می اندازد و در ابتدا ضمن محکوم کردن دخالت های نظامی عربستان در بحرین! اظهار می دارد: موش های عزیز، همان گونه که اطلاع دارید در این برهه ی حساس که لطف و مرحمت مسوولان محترم شامل حال ما شده است! و همه ی ما را بدون کوچکترین مزاحمتی با کمال احترام به حال خودمان رها کرده اند! ضمن قدردانی از این همه الطاف، باید از فرصت پیش آمده نیز به نحو احسن استفاده ی بهینه را ببریم … عزیزان من، در کجای دنیا موش هایش همچون ما در ناز و نعمت غرق هستند؟! شما یک نگاهی به همین کشورهای همسایه بیندازید! متاسفانه ساحل دریا در این کشورها آن قدر تمیز و زیباست که هر موشی خجالت می کشد در آن حوالی قدم بزند! خجالت هم نمی کشند! من از همین جا دعوت می کنم تا نماینده ی خود را به شهر ما بفرستند و از تجربیات عزیزان ما در بندر استفاده کنند! از سوی دیگر در شرایطی که اقتصاد اروپا و آمریکای جنایتکار درب و داغان است و فقر تمام غرب را فرا گرفته است و بیشتر انسان ها که به خیال خودشان اشرف مخلوقات هستند! در فقر و فلاکت به سر می برند، از سلامتی سرآقایان قیمت سکه و ارز در کشور ایران هم سر به فلک کشیده است! ما از وفور نعمت در حال ترکیدن هستیم! آیا به نظر شما نباید شکرگزار باشیم؟!
حال که جنس مرگ موش های وطنی اغلب قلابی از آب درآمده ما باید بکوب به تولید مثل و تعدد زوجات بپردازیم و با ازدیاد جمعیت در آینده ای نزدیک شهر را به تسخیر خودمان در بیاوریم! بین خودمان باشد این را محرمانه عرض می کنم (لطفاً خبرنگارها این قسمت را بی خیال شوند!) اگر کشور تا ۱۰ سال دیگر هم تحریم باشد، ما آذوقه و مایحتاج خود را به میزان کافی در زیرزمین و سوراخ سمبه های کنار ساحل ذخیره کرده ایم که هیچ گونه نگرانی از این بابت نخواهیم داشت! در پایان ضمن تشکر مجدد از مسوولان بهداشتی و .. شهر به خاطر کثیفی بیش از حد ساحل و فراوانی نعمت، این تذکر را هم بدهم که مراقب اضافه وزن خودتان باشید! ماشاء ا… همسر خود بنده دو برابر گربه شده است! به همین جهت دستور داده ام هر روز صبح قبل از صبحگاه به مدت یک ساعت در کنار ساحل ـ حد فاصل بازار ماهی فروش ها تا نرسیده به ترمینال مسافربری ـ همایش پیاده روی خانواده برگزار خواهیم کرد! و این را هم گفته باشم که به نفرات برتر جوایز ارزنده ای نیز اهدا خواهد شد.
فرمانده پادگان بلافاصله در حال ترک کردن میدان صبحگاه است که فرمانده ی میدان به جای خود و ایشان نیز برگشته و با احترام « از نو» می دهد …